واکسن دو ماهگی الینا
پنجشنبه 20 شهریور روزی بود که باید واکسن دوماهگیت را میزدی . از چند روز قبلش خیلی استرس داشتم آخه شنیده بودم که با این واکسن هم تب میکنی هم بی تابی میکنی . خاله عاطفه مامان پارمیس کوچولو گفته بودن قبلش هم بهت قطره استامینوفن بدم و هم آب قند منم همین کارا کردم . قرار بود بابا حاجی بیاد با هم بریم واکسن بزنیم ولی رفته بودن اردستان و عمو امجد اومد با هم رفتیم آخه بابایی رفته بود سر کار نمی تونست مرخصی بگیره . ساعت 7.30 صبح رفتیم مرکز بهداشت نزدیک خونمون ولی خانمی که مسئول واکسن زدن بود گفت باید جای دیگه برید و لی نهایتا همون جا واکسن را زد . الهی بمیرم مامانی خیلی دردت اومد و گریه کردی . همونجا یه کم شیر خوردی و خوابت برد بعدش سریع اومدیم خونه برات کمپرس سرد گذاشتم تا ظهر یه کم دردت کم شد تا شب هم خیلی بی حال بودی فقط شیر می خوردی می خوابیدی تا اینکه فرداش خوب شدی و دیگه تب هم نداشتی